خاطرات کودک خیالم

سال نو مبارک

 خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد
29 اسفند 1392

بدون عنوان

عزیزم پنجشنبه جهاز رو بردیم و جمعه هم همه رفتیم برای چیدنش مامان بابا هم ناهار درست کرده بود و مهمانها هم مامان من خاله لیلا و غزل،خاله زهرا و مهتا،خاله من(پری و دختر خاله مهسا)،خاله من(راحله)،مامان بابا،عمه معصومه و فرهاد،زن عمو هانیه و مهدی یار،خاله بابا،دختر خاله بابا و دخترش و من و بابا
19 بهمن 1392

عروسی

مامانی چند روز پیش رفتیم تالار رو گرفتیم برای ٣١ فروردین،دیروز هم رفتیم کارت هارو سفارش دادیم،کارت فانتزی انتخاب کردم،آخه منو بابایی یه جورایی خودمونم فانتزی هستیم دیشبم بابایی رفت تهران برای جلسه،فردا میاد
22 دی 1392